اولین لبخند هلیا
عزیز دلم امروز برای اولین بار به صورت مامان خیره شدی و یه لبخند خوشکلی زدی که دلم آب شد یه لبخند شیرین و از ته دل خاطره اولین لبخندت هیچ وقت از ذهنم نمی ره .. چند وقتیه که نا آروم شدی و من نمی فهمم مشکلت چیه درست شیر نمی خوری و همش زور می زنی و گاهی به خودت می پیچی خیلی غصه می خورم و مدام تو بغلم نگهت می دارم.. امروز وقت دکتر داری و من منتظرم تا ببینم مشکلت چیه .. هنوز سینه رو درست نمی گیری و من به زور رابط سینه بهت شیر می دم نمی دونی چقدر غصه می خورم و حسرت از اینکه مثل بقیه بچه ها با ولع دنبال سینه بگردی و با اشتیاق مک بزنی اما این طوری نیست.. یکشنبه با بابایی بردیمت آتلیه و کلی عکس خوشکل ازت انداختیم اونجا کلی روی پارچه هاشون جیش ...